چیزهای ماوراءالطبیعه بنا به ماهیت خود خارج از قلمرو دنیای روزمره هستند. برخی به آنها اعتقاد دارند، برخی نه. بیشتر اوقات، بحث در مورد اشباح یا ارواح، سر میز شام یا در میخانه اتفاق میافتد، اما گاهی اوقات، آنها به مسائل جدی کشیده میشوند. در طول تاریخ، پروندههای متعددی، دادگاهها را مجبور کردهاند تا در مورد مسائل مربوط به اشباح، خدایان و بهطور کلی موجودات مشکوک تصمیم بگیرند. در این مطلب، ده پرونده عجیب دادگاه که در آنها ماوراءالطبیعه مورد محاکمه قرار گرفته، آورده شده است.
۱۰. نویسنده شبح
فرانسیسکو کاندیدو خاویر، معروف به چیکو خاویر، یکی از محبوبترین نویسندگان برزیلی قرن بیستم بود. این نویسنده ۴۵۰ کتاب، چیز خاصی در روش کارش وجود داشت. خاویر ادعا میکرد که تمام متنهایش توسط ارواح در فرآیندی به نام رواننگاری به سمت او هدایت میشدند. خاویر یک روحگرا بود و معتقد بود که رسانههایی مانند او میتوانند با ارواح بیجسم، از جمله ارواح مردگان تماس بگیرند. بسیاری از کتابهای او در واقع توسط نویسندگان مرده دیگر نوشته شده بودند.
این موضوع برخی مشکلات اخلاقی و حقوقی را مطرح کرد. موردی که به خانواده شاعر فقید هومبرتو دکامپو مربوط میشد این بود که چه کسی باید حق امتیاز این آثار پسا مرگ را دریافت کند. خاویر ادعا میکرد که دکامپو آنها را از طریق او نوشته است، اما این خاویر بود که پول را گرفت. خانواده دکامپو فکر میکردند که پول باید مال آنها باشد (یا خاویر باید اعتراف کند که آثار را جعل کرده است) و شکایت کردند.
این پرونده در سال ۱۹۴۴ به محاکمه رسید و این خانواده اصرار داشتند همه کسانی که در محاکمه دخیل هستند، از جمله روح هومبرتو دکامپو، باید در دادگاه حضور داشته باشند. افسوس که قاضی، قبل از اینکه او بتواند حضور پیدا کند، پرونده را رد کرد زیرا افراد مرده حقوق مدنی ندارند و یک خانواده تنها میتواند ادعای مالکیت آثاری که نویسنده قبل از مرگش تولید کرده را داشته باشند.
در سال ۱۹۸۱، دو میلیون امضا از افرادی که خواستار اهدای جایزه صلح نوبل به خاویر بودند جمع آوری شد. او که صاحب این پرونده عجیب دادگاه بود، آن را نگرفت.
۹. پرونده عجیب دادگاه بتی پنروز علیه خدا
وقتی بدشانسی رخ میدهد، این یک واکنش طبیعی است که مشتهایمان را به طرف سرنوشت، بخت یا خدایان تکان دهیم. بسیاری از ما، به سادگی به زندگی ادامه میدهیم، اما برخی از مردم فکر میکنند که کسی باید تاوان بدشانسی آنها را بپردازد. آمریکاییها بهعنوان افرادی دعوایی شناخته میشوند، بنابراین واقعاً جای تعجب نیست که خداوند در ایالات متحده به محاکمه کشیده شده است.
وقتی خانه بتی پنروز در آریزونا مورد اصابت صاعقه قرار گرفت و سوخت، واقعاً فقط یک نفر مقصر بود. با کمک رئیسش که وکیل بود، پروندهای در کالیفرنیا در سال ۱۹۶۹ علیه خدا مطرح شد که در آن درخواست ۱۰۰۰۰۰ دلار غرامت، میشد؛ زیرا آنها ادعا میکردند که خداوند، اداره جهان، از جمله آب و هوا در ایالت آریزونا و اطراف آن را کنترل میکند.
این پرونده در کالیفرنیا قابل رسیدگی بود، زیرا اخیراً ملکی به مالکیت قانونی خدا منتقل شده بود. اگر خدا توانست مالکیت داشته باشد، آنگاه میتوان از او شکایت کرد. بااینحال، سند این انتقال باطل اعلام شد، اما پرونده پنروز قبلاً مورد قضاوت قرار گرفته بود. اتفاقاً او برنده شد، اما هرگز نتوانست حق خود را وصول کند.
۸. ارنی چمبرز علیه خدا
هنگامی که شما مسئولیت کل جهان را بر عهده دارید، منطقی است که جفتکپرانی در نهایت به شما ختم شود. بارها از خداوند شکایت شده است. در سال ۲۰۰۷، ارنی چمبرز، سناتور ایالتی نبراسکا، آخرین نفری بود که تلاش کرد.
چمبرز به دنبال یک حکم قضایی بود تا یک پرونده عجیب دادگاه تشکیل داده و به خدا دستور دهد که سیلهای وحشتناک، زمینلرزههای سهمگین، طوفانهای مهیب، گردبادهای هولناک، طاعونهای کشنده، قحطیهای بیامان، خشکسالیهای ویرانگر، جنگهای نسلکش، نقایص مادرزادی و مواردی از این دست را متوقف کند. در نبراسکا خدا را میتوان به لطف حضورش در همه جا و داشتن مأموران معتبری (کشیشان) که برای او فعالیت میکنند، مورد شکایت قرار داد. از آنجایی که خدا دانای کل بود، نمیتوانست ادعا کند، از آسیبی که به بار میآورد بی خبر است.
این پرونده به قاضی ارائه شد، اما به دلیل عدم امکان تماس با خدا و احضار به محاکمه، رد شد. اما برای چمبرز، این یک پیروزی بود. او قصد شکایت از خدا را نداشت؛ او صرفاً در تلاش بود تا ثابت کند که هر پروندهای مستحق شنیدن است و نباید بهسادگی بهعنوان موضوعی بیهوده و احمقانه، رد شود. محاکمهای شامل تجاوز جنسی و حق شاکی بنا بر اینکه این جنایت را تجاوز جنسی بنامد، قبلاً بهعنوان موضوعی بیهوده، رد شده بود.
مقاله پیشنهادی برای مطالعه:
جن: موجودات ماوراء الطبیعه سنت عربی و اسلامی چه کسانی هستند؟
۷. پاول میرچا
آیا وقتی شخصی غسل تعمید داده میشود، یک قرارداد قانونی الزامآور، با خدا منعقد میکند؟ این سوالی بود که در قلب دعوی یک زندانی رومانیایی وجود داشت. پاول میرچا درحال گذراندن حکم ۲۰ سال زندان برای قتل بود که به این باور رسید که جنایاتش در واقع مربوط به شیطان بودند. چرا خدا او را از نفوذ شیطان محافظت نکرده بود؟
او ادعا میکرد که خداوند از پذیرفتن دعاها و هدایای او خوشحال بوده، اما نتوانسته مزایایی را که مسیحی بودن قرار بود به همراه داشته باشد، تحقق ببخشد. بنابراین، خداوند قرارداد را زیر پا گذاشته بود. میرچا بهعنوان نماینده خدا از کلیسای ارتدکس نیز شکایت میکرد.
تلاشهای میرچا بینتیجه بود. این پرونده عجیب دادگاه به دلیل اینکه خدا یک شهروند یا یک گروه در حوزه قضایی رومانی نبود، رد شد.
۶. پرونده عجیب دادگاه استامبوفسکی علیه آکلی
هلن آکلی ادعا میکرد که سالها فعالیت شبح را در خانهاش در نیویورک تجربه کرده است. او در مورد تجربیاتش، در چندین مقاله مطبوعاتی صحبت کرد و طولی نکشید که خانهاش بهخاطر شبحزده شدن شهرت پیدا کرد. زمانی که او خانه را به جفری استامبوفسکی فروخت، گفته میشود که او را در مورد این تسخیرات مطلع کرده بود و او پاسخ داده بود: «باید با شکارچیان ارواح تماس بگیریم.» سپس، قرارداد امضا شده بود.
اما طولی نکشید که استامبوفسکی به شدت ترسید. او مدعی شد که به تازگی متوجه این تسخیرات شده است و میخواهد از مزایده کنارهگیری کند. او سپس آکلی و مشاور املاک او را به دادگاه برد و ادعا کرد که تقلب در این اموال صورت گرفته است.
اولین محاکمه رد شد، اما استامبوفسکی درخواست تجدید نظر کرد. دادگاه سپس حکم داد که «از لحاظ قانونی، خانه شبحزده است.». این به این دلیل نبود که آنها متوجه شدند اشباح واقعی هستند، بلکه به این دلیل بود که داشتن شهرت «تسخیر شده» بر ارزش دارایی تأثیر میگذارد. او همچنین دریافت که خریداران موظف بودند قبل از خرید، ملک را بررسی کنند. اما از آنجایی که اشباح دیده نمیشوند، آنها اجازه دادند که قرارداد شکسته شود.
۵. برچیل علیه هرمایر
در سال ۱۹۱۹، خانم برچیل به آقای هرمایر اطلاع داد که در دارایی او ثروت نفتی وجود دارد. تنها کاری که او برای به دست آوردن سهمی از این نفت با خیر و برکت باید انجام میداد، سرمایهگذاری در شرکت نفت او بود. او این کار را کرد و ۱۰۰۰۰ دلار از پول خود را گذاشت (و ماجرای یک پرونده عجیب دادگاه را رقم زد) مبلغ هنگفتی بود. چرا اینقدر ایمان داشت که نفت کشف خواهد شد؟ رسانهای که درباره این نفت از طریق یک روح خبردار شده بود، به خانم برچیل در مورد آن گفته بود.
وقتی ثابت شد که کاشف مبهم نفت، اشتباه کرده است، هرمایر از برچیل شکایت کرد تا پولش را پس بگیرد. نفتی پیدا نشد. هرمایر ادعا میکرد، زمانی که روح را باور کرده، ذهنش در وضعیت غیرعادی و غیرمنطقی قرار داشته، بنابراین پولش باید به او بازگردانده شود.
دادگاه موافقت نکرد. هرچند امکان برقراری ارتباط ارواح با زندهها را انکار نکرد، «این موضوعات متعلق به قلمروها و قدرتهایی هستند که هنوز باید بهعنوان موضوعات صرفاً نظری طبقهبندی شوند و به وسیله شواهد قابل درک توسط قانونی که ما ملزم به اجرای آن هستیم چندان نهادینه نشدهاند تا بهعنوان واقعیات طبقهبندی شوند؛ مانند چیزهای اثبات شده». او تصمیم گرفته بود بر اساس اعتقادش به اشباح عمل کند، بنابراین سرمایهگذاری بر اساس تقلب انجام نشده بود.
مقاله پیشنهادی برای مطالعه:
داستان ها و افسانه های قدیمی
۴. مک کلاری علیه استال
در سال ۱۸۹۵، دادگاه عالی نبراسکا به پروندهای مربوط به یک وصیتنامه و نفوذ اشباح رسیدگی کرد. الیزابت هندلی بیوهای بود که اعتقادات معنوی قوی داشت. معروف بود که او با ارواح، از جمله شوهر مردهاش، با استفاده از پلانشت (کمی شبیه استفاده از تخته Ouija) مشورت میکرد. هنگامی که او درگذشت، وصیتنامه او خوانده شد و اعلام شد که تقریباً تمام دارایی او قرار است فروخته شود و پول آن به یک موسسه خیریه به نام خانه بیدوستان سپرده شود. فرزندان او به این دلیل که وصیتنامه به توصیه روح پدر مرده آنها انجام شده است، شکایت کردند.
در مورد این پرونده عجیب دادگاه تشخیص داد که وصیتنامه باید پابرجا باشد. گفته شده است که قانون از زمین خاکی است و آن وصیتنامههای روحی برای شناسایی توسط دادگاههای زمینی، بیش از اندازه آسمانی هستند؛ (گزارهای که به آسانی پذیرفته میشود.) بااینحال، دادگاهها فرض نکردهاند که از ارواح درگذشتگان امتیاز برقراری ارتباط با آن دوستانشان را که هنوز در جسم هستند، تا زمانی که در حقوق مسلم دخالت نکنند یا با استفاده از اعمال نفوذ ناروا به دنبال آسیب رساندن به منافع افرادی که هنوز در حوزه قضایی ما هستند نباشند، دریغ کنند. ازآنجاییکه این زن مرده در عقایدش مجنون نبود، آزاد بود هر طور که میخواهد پولش را بگذارد.
۳. ادوارد استریبلینگ شو
تنها یک مورد در ایالات متحده وجود دارد که شهادت یک روح منجر به محکومیت موفقیت آمیز شده است. وقتی زونا، همسر ادوارد شو، مرده در پایین پلههای خانهاش پیدا شد، او، او را روی تخت برد و قبل از رسیدن دکتر، به او گلوبند گردن بلند پوشاند. وقتی دکتر آمد، جسد را معاینه کرد، به جز گردن و سر که پنهان بودند و شو در غم و اندوه آنها را بغل میکرد. اکثراً این یافته را پذیرفتند که این یک حادثه ساده بوده است. با اینحال، مادر زونا به دسیسه مشکوک شد.
شبها، روح زونا نزد مادر غمگین میآمد و به او میگفت که واقعا چه اتفاقی افتاده است. شبح ادعا میکرد که او را خفه کردهاند و گردنش را در اولین مفصل شکستهاند. مادر زونا برای تحقیق اصرار کرد و زن مرده نبش قبر شد. مشخص شد که او خفه شده و گردنش درست در جایی که روح ذکر کرده بود شکسته است.
ادوارد شو به قتل متهم شد. شاید به امید بی اعتبار کردن شهادت شبحی در این پرونده عجیب دادگاه، مادر زونا برای ارائه مدرک در مورد این شبح فراخوانده شد. بدیهی است که هیئت منصفه او را پاورپذیر دانستند، زیرا شو را به قتل مجرم شناختند و او به حبس ابد محکوم شد.
مقاله پیشنهادی برای مطالعه:
فراماسون ها | آیین ها و نشانه ها
۲. قتل شبح هامرسمیت
امروزه، شکارچیان اشباح معمولاً زمانی که میخواهند یک شبح را شکار کنند، تنها به دستگاههای ضبط ویدئویی مسلح میشوند. همیشه اینطور نبود. در سال ۱۸۰۴، گزارشهای زیادی مبنی بر حمله یک روح به مردم در منطقه همرسمیت لندن منتشر شد. گفته میشد که آن، مرد قد بلندی است که تماماً لباس سفید پوشیده و ممکن است روح ناآرام کسی باشد که جان خود را از دست داده است. گروههایی از مردان تشکیل شدند تا خیابانها را برای یافتن این شبح جستجو کنند.
وقتی فرانسیس اسمیت یک شب مردی را دید که لباس سفید پوشیده بود، فهمید که روح را پیدا کرده است. او بر سر روح فریاد زد: «لعنت به تو. تو کی هستی و چی هستی؟ لعنت به تو، به تو شلیک خواهم کرد.» و او آن کار را انجام داد. گلوله به فک روح اصابت کرد و او را به زمین زد. به زودی مشخص شد که این روح چیزی بیش از یک خشتمال به نام توماس میلوود نیست که لباس سفیدی را که افراد موجود در حرفهاش همیشه میپوشیدند به تن داشت. او در دم جان باخت.
اسمیت به اتهام قتل به دادگاه کشیده شد. تنش شدید ناشی از شایعات وجود یک روح هیچ دفاعی نداشت، بنابراین او مجرم شناخته شد و به اعدام محکوم شد. بعداً این حکم به یک سال کار سخت تخفیف داده شد و ماجرای پرونده عجیب دادگاه تمام شد، اما در قوانین انگلیس این سابقه پابرجاست که اعتقاد به روح بودن کسی، دلیل موجهی برای کشتن او نیست.
۱ . پرونده عجیب دادگاه جرالد مایو علیه شیطان و کارکنانش
شکایت از شیطان یک عمل پرخطر است. باید فرض کرد که شیطان، هنگام نقشش بهعنوان حاکم نفرینشده، به تمام بزرگترین وکلای تاریخ دسترسی دارد. بااینحال، در سال ۱۹۷۱، جرالد مایو، که یک زندانی در پنسیلوانیا بود، پروندهای را علیه شیطان ارائه کرد.
طبق این شکایت، شیطان ریشه همه مشکلات مایو بود. شیطان بارها، بر خلاف میل شاکی، باعث بدبختی و تهدیدهای نابجای وی شده بود. شیطان عمدی بر سر راه او بدبختی قرار داده و باعث سقوط شاکی شده بود. به دلیل این اقدامات، شیطان و همه یاران شیطانی او حقوق قانونی مایو را انکار کرده بودند.
قاضی مجبور شد به دلایل مختلفی درخواست شکایت از شیطان را رد کند. هیچ مدرکی دال بر ساکن بودن شیطان در این ناحیه وجود نداشت، بنابراین این دادگاه ممکن است محل مناسبی برای برگزاری این محاکمه نباشد. همچنین مشکل تحقق احضار به دادگاه، برای شیطان وجود داشت. تعداد کمی از مردم حاضر به سفر به جهنم برای ارائه اسناد هستند.
جمع بندی
در این مطلب، ۱۰ پرونده عجیب و غریب که ارواح و ماورالطبیعه در آنها دخالت داشتند، ارائه نمودیم. امیدواریم از خواندن آنها لذت برده باشید.