بعد کلی پرس و جو نیمههای شب بود که رسیدیم به راهی که مارو میرسوند به زورون آباد. همون جایی که قرار بود منیر خانم رو ببینیم همونی که باهامون تلفنی حرف زده بود و قول یه جای بکر و با صفا رو بهمون داده بود… یکی دوساعتی میشد که تو اون راه بودیم داشتم به جایی که میریم فکر میکردم اما صدای جیغ یکی از رفیقام باعث شد از جا بپرم…