بابا علمدار میگفت: «مُحتاله به ظاهر پیرزنی است دوره گرد و بیچاره و به باطن عجوزهای حیلهگر و مکاره، میگن هنگام زاده شدنش هفت سال سن داشته… پدرش جن بوده و مادرش پری…» ما هیچ وقت حرفای بابا علمدارو جدی نمیگرفتیم، چند وقتی شایعه شده بود که اون محتاله به روستا برگشته… اما قصه اصلی از جایی شروع شد که یه شب طوفانی، زنم «عَشیه» ناپدید شد….