بعد از ۱۰ سال خدا به اردشیر و ملوک دختر داد و از پا قدم خوب این دختر یه فیلم سینمایی تو همدان به اردشیر پیشنهاد شد. اردشیر که از سفر برگشت آل بچرو برده بود و ملوک هم مرده بود. اردشیر آب انبار خونشون رو پر از چاقو و شمع و زنجیر کرد تا بلکه آل و ببینه و باهاش رودررو بشه.