منو سارا تو دانشکده حسابداری با هم آشنا شدیم و بعد از چند وقت باهم نامزد کردیم.
برای در آوردن خرج عروسی خیلی دنبال کار گشتیم.
بالاخره سارا تو یه شرکت قطعات خودرو کار پیدا کرد.
دوماه بعد سارا فهمید کم و کسریهایی تو انبار هست مدارک رو برداشت بره با انبار دار صحبت کنه.
به من زنگ زد گفت دارم میرم ولی دیگه از اون به بعد دیگه ازش هیچ خبری نشد…
بزودی …