بعد از مدتی که از خانه شیرین و اسد پا به فرار گذاشتیم زمزمههایی به گوشمون رسید که مراد خان به روستا برگشته تا از حال اسد و شیرین مطلع شه ولی مثل اینکه اتفاق خوبی نیوفتاده. بهخاطر همین به همراه چنتا از رفیقام به سمت اون خونه لعنتی حرکت کردیم تا ببینیم موضوع چیه کومولهها دست از سر اونا برداشتن یا نه تا وقتی که رسیدیم اوضاع اصلا خوب نبود نزدیک خونه که شدیم صدای اسد و مراد خان به گوشمون میرسید وارد خونه شدیم!
بزودی ..