جیران دختری زیبارو بود که از بچگی مادرشو از دست داده بود و از بچگی پیش مادربزرگ پیرش زندگی میکرد. مادربزرگ جیران همیشه تصمیم داشت که خانه رو بفروشه اما هیچکس دلیل اصرار گوهر خانوم به فروش خانهاش رو نمیدانست و هیچکس هم حاضر به خرید خانه او نمیشد.
جیران از بچگی از مادربزرگش خیلی میترسید و همیشه به پدرش میگفت که اونو از اونجا ببره اما گوهر همیشه به پدر جیران میگفت که کبودیهای روی بدن جیران بخاطر بازی با بچههای کوچه است و دیدن مادرش توی این خونه هم خرافاتی بیش نیست. بعد از چند سال که گوهر خانوم موفق به پیدا کردن مشتری برای فروش خانهاش شد یک روز که از صبح تا دیروقت به دنبال پیدا کردن خانه جدید بود به خانه برگشت اما متوجه شد که جیران هنوز از مدرسه برنگشته. به دنبال جیران رفت و از اهالی پرسید و متوجه شد که جیران ظهر به خانه برگشته و از خانه بیرون نیامده. سراسیمه به خانه برگشت و خانه را به دنبال جیران زیر و رو کرد اما با دیدن صحنهای مات و مبهوت ماند. باز هم اثرات کارهای جوانی او کار دستش داد و باز هم برای فروش خانه قربانی داد. درست مثل شوهرش.
از اون روز به بعد هیچکس گوهر خانوم رو ندید …
بزودی ..