بعد اون اتفاقای عجیبی که با مرگ خاتون پیش اومد، یهویی همه چی آروم شده…
انگار سالهاست که اون ماجرا داره خاک میخوره، توی روستا دیگه اون حال وهوای گذشته نیست، دیگه آوازهای از عشق میرزا و خاتون به گوش نمیرسه، غم ونفرت کل روستارو گرفته، میرزا با اهالی روستا که خودشونو توی مرگ خاتون مقصر میدونستن قطع ارتباط کرده…
انگار نه انگار عشق میرزا وخاتونی از اول وجود داشته…
یک سال میگذره و از میرزا سایهای بیشتر باقی نمونده و کمتر کسی میرزا رو به چشم دیده، از اون همه عشق یه صدای ساز مونده که هر روز از خونه میرزا شنیده میشه وهمین شده کورسوی امید اهالی روستا، که همونم چند روزیه شنیده نمیشه….
یعنی قصهی عشق میرزا برای همیشه تموم شده؟
بزودی ..