در سال ۱۹۶۶ مردی به نام فرانک خانهای مرموزانه بیرون از شهر میسازد. وی با دختر یتیمی بنام الیزابت ازدواج کرد. فرانک که افسر شکنجه ارتش بود و مشکل روانی داشت همسر خود را به دلایلی در خانه زندانی و شکنجه میکرد. تا اینکه الیزابت خسته و تنها با لوازم نامشخص نفرین شده داخل خانه، شیطانی را احضار کرد تا از دست فرانک خلاص شود و با او عهد بست که مطیع و درخدمتش باشد. بعد از مدتی الیزابت فهمید باردار است و فرزندش را در بیمارستانی به دنیا آورد که تمام شاهدین آن شب مفقود و یا به طرز عجیبی مردند و تنها مدرک پیدا شده یک جمله از دکتر که در دفترش نوشته بود: او از لحاظ ژنتیک با همه موجودات زمین فرق داشت. ما خواستیم نگهش داریم تا تحویل معموران ماورا طبیعی دهیم اما…
حالا شما آخرین تیم تحقیقاتی هستین که هر کدوم نقشها و وسیلهای مخصوص دارید که به عمارت فرانک فرستاده میشین تا راز این خانه و خانواده را کشف کنید …
بزودی ..