عارفی بر سر یک پیچش مو، کافر شد. .
تقدیر همیشه خوب پیش نمیره
آخر همهی قصهها قشنگ تموم نمیشه
دخترهای زیادی با شوق سفید بختی زیر خروارها ارزو دفن شدند
انها بهای کینهی مادری دلسوخته بودن
مادری که شاهد خودکشی تک پسر دلباختهی خود بود
حسن!
حسن دیوانهوار دختر شیخ را میخواست
زمانی که همهمه و حرف و حدیث عروسی دختر شیخ به روستای ننه اشوب رسید حسن با خودکشی به زندگیش پایان داد
از ان پس نفرین و کینهی ننه اشوب فراگیر همه عروسای ده شد
اون طلسمی نوشت که دیگه دختری روی خوش به خودش نبینه و ارزوی پوشیدن رخت عروسی رو در دل همه دخترای روستا خاک کرد
طلسم ننه اشوب و باطل کنید، دخترای این ده گناهی نکردن…
بزودی ..
یک پاسخ
متاسفانه فاجعه علی رغم اینکه خودشون عامل تاخیر بودند ما رو از بازی محروم کردند