در گذشته دختری به نام دیما عاشق مردی غسال میشه به اسم نور اقا که توی قبرستانی در گیلان زندگی میکرد.
اهالی خیلی وقت بود که حرف و حدیثهایی راجب اون قبرستان میزدن، اما عشق دیما به نوراقا انقدری بود که چشمش رو همه چی بسته بود.
دیما بعد از مخالفتهای خانوادهاش و اسرار خودش با نور اقا ازدواج میکنه و تو یه اتاق تو همون قبرستان زندگیشون و شروع میکنن تا مدتی همه چی خوب بود تا این که یه سری اتفاقات زندگی دیما رو تحت تاثیر قرار داد. انقدری که یه شب نور اقا رو به قتل میرسونه و زندگیش از اون شب دیگه مثل قبل نمیشه. اجازه خاک سپاری به اهالی روستا نمیده و کسی تا به امروز از جنازه نوراقا خبری نداره.
شما برای پیدا کردن جنازه نور اقا وارد اون قبرستون میشید و …
بزودی ..