اتاق فرارهای غیر فعال

میان ساکنین شهر دور افتاده‌ی «شارلوت‌هیل» رسم است که هنگام به دنیا آمدن هر نوزاد، یک نهال کاج به نامش روی تپه‌ی مجاور شهر می‌کارند و در بزنگاه مرگش همان کاج را قطع کرده و به تابوت‌ساز شهر می‌دهند تا خانه‌ای ابدی از آن درخت بسازد. به تازگی هر چند صباحی یکی از جوانان شهر گم می‌شود…

برای اولین بار وقتی که با خشم به صورت یکی از خدمتکاران زد متوجه درون تاریک سیاه خود شد باتوی ۳۶ساله تصور میکرد که با حمام خون گرفتن پوست بهتری خواهد داشت. او یک خون آشام بود. به توصیه کشیش شما و دوستانتان تمام نماد‌های آیین مسیحیت را گرد هم آورید تا از شر ان موجود خونخوار در امان بمانید

شما به اولین نمایش بصری دارک وب دعوت شده اید. این نمایش ورود و حضور شما را به رسمیت نمی‌شناسد. به همین دلیل شما به صورت مخفیانه وارد می‌شوید.

زمانی که همهمه و حرف و حدیث عروسی دختر شیخ به روستای ننه اشوب رسید حسن با خودکشی به زندگیش پایان داد از ان پس نفرین و کینه‌ی ننه اشوب فراگیر همه عروسای ده شد اون طلسمی نوشت که دیگه دختری روی خوش به خودش نبینه و ارزوی پوشیدن رخت عروسی رو در دل همه دخترای روستا خاک کرد طلسم ننه اشوب و باطل کنید، دخترای این ده گناهی نکردن…

امروز پروفسور جیمز اعلام کرده صلاح بزرگی که سال‌هاست عمر خود را پی ساختن این صلاح مرموز بوده است رو به پایان است. در بیشتر ایالات نام این صلاح الفا ویروس نامیده می‌شود. همچنین وی ادعا کرده که هم ویروس هم پاد زهر را در اختیار دارد. حال نیاز به داوطلبانی برای نجاته بشریت است ….

آخر این همکاری یا ثروث ابدیه یا مرگ؛ شما حاضرید با کمک دکتر وارد موزه بشید؟

بعد از نجات خورشید، تمامی اهالی روستا به طرز فجیعی به قتل رسیدند. آیا جرات پا گذاشتن توی این روستای جهنمی رو داری؟! …

سجده برای دیدن است. سجده کن و مرا ببین. زمزمه ایست که شما می‌شنوید و به یک مکان جذب می‌شوید

بعد از دو سال، فکر می‌کنم یک شام ساده در خونه‌ام با حضور شما دلنشین باشه. -دکتر صابر رادمنش

در داستان اتاق فرار اتفاق آمده است: دعوت نامه ای برای جلوگیری از اتفاق اشطباح ...

غلامرضا خوشرو (ملقب به خفاش شب) رو چند سال پیش به جرم جاسوسی روسیه گرفتنش و چون مدرک نداشتن آزادش کردن ...اخبار میگفت اون همیشه توی قتل هاش همدست داشته و مسافر ها رو میبرده خونه و می سوزوندشون ...

در قبرستان روستایی، صدای عجیبی شب‌ها به گوش می‌رسد. مردمان روستا تصمیم گرفتن شبانه راز قبرستان رو کشف کنند و وارد قبرستان شدن که ناگهان…

در داستان اتاق فرار دلاک آمده است: + از صدای خنده هاش میترسم, حتی نگاهش ترسناکه - عادی رفتار کن که اجازه بده بریم تو حموم +برقا چرا رفت؟ نادر کو؟

پیرمردی در غسالخانه مشغول کار بود که یهو متوجه….

در بعضی مناطق و مکان‌ها شایعه‌های زیادی در مورد وجود جن و ارواح وجود دارد، یکی از این مناطق جنگل عروس است که به خاطر شایعه وجود روحی با لباس عروس به این نام یا عروس جنگل شناخته می‌شود! مردم محلی می‌گویند تاکنون کسی به اعماق این جنگل نرفته که زنده بازگردد حال شما با تعدادی از دوستان کنجکاو خود تصمیم گرفتید وارد این جنگل شوید ...

السا توسط مادر ناتنی خود در خانه‌ای به چاه افکنده می‌شود و سپس به شکل یک روح انتقام‌جو در خانه می‌ماند و هر کس این خانه رو خریداری میکند به نفرین دچار می‌شود و….

شما به عنوان یک تیم تحقیقاتی وارد مرموز‌ترین ساختمان شهر می‌شوید تا پرده از راز قتل این خانواده بردارید…

بیماری طاعون جهش یافته و شهر را تا آستانه مرگ کامل پیش برده. مراکز متعدد برای ایزوله مبتلایان به طاعون ایجاد شده. شما اینجا گیر افتاده‌اید و در معرض طاعونید. تنها چیزی که میدانید این است: دیشب یکی از دستگیرشدگان پیشین که به کلید خروج دست یافته بود، پس از آنکه اعتراف نکرد، سوزانده شد…

در داستان اتاق فرار شیاطین تاریکی آمده است: اینجا تهرانه و شما به طور اتفاقی وارد مخفیگاه داعش میشین. حالا شما تصمیم میگیرین که اسناد و مدارک مربوط به عملیات های داعش را پیدا و به مامورین امنیتی تحویل بدین. اما کار به این راحتی که فکر میکنین نیست.

دانشجویان ترم آخر پرفسور معتمدی هستید، حدودا یک سال می‌گذره که از انجام پروژه شبیه‌سازی پرفسور اطلاع دارید، بعد از مدت‌ها برای دیدار پرفسور به آزمایشگاه شخصی ایشان می‌روید…

اتحادی میان مردگان و شیاطین در گورستانی قدیمی شکل گرفت به نام حلقه شیطان. بعد از این اتحاد صدا‌های عجیبی از گورستان قدیمی و متروکه به گوش می‌رسید، که باعث وحشت ساکنین روستا می‌شد. مردمان روستا تصمیم گرفتن وارد قبرستان شوند، و راز این قبرستان را کشف کنند.

شما در ساختمانی هستید، که تمام کارکنانش به زامبی تبدیل شده است. تنها پادزهر این مشکل نیز در دست دکتری به نام رزیدنت است. که داخل ساختمان درون اتاقش مخفی شده است. دکتر رزیدنت شمارا دعوت کرده تا به طور مخفیانه به ساختمان بروید و کمکش کنید و پادزهر را به دست دکتر برسانید.

همش تقصیر اون لعنتی بود، اون می‌دونست اگه ما بریم داخل راه برگشتی وجود نداره. حتی نمیتونم درست نفس بکشم احساس می‌کنم زمان زیادی نداریم هر ثانیه تو این خراب شده اندازه یه سال واسم می‌گذره، باید هر طوری شده از اینجا بریم بیرون. تنها بویی که از این غار لعنتی حس میکنم، بوی ترسه، بوی مرگ. اینجا خود جهنمه!

در داستان اتاق فرار آزار آمده: لبه تیز تیغ میتونست زندگیمو عوض کنه… میتونست تموم کنه همه چیو… تا نزدیکی شاه رگم حسش کردم ولی به خاطر‌ تو تسلیم نشدم… لعنت به آزار

شما از روی کنجکاوی وارد یه خونه قدیمی می‌شین ولی داخل گرفتار می‌شین و اتفاقای غیر عادی می‌افته که باید بتونین از اون‌جا فرار کنین.

سنگ روح افسانه‌ای که شایعه شده بود در دستان ارتش نازی هست، واقعیت دارد. سنگ روح به افسر ارشد نیروهای نازی، سرهنگ هانک، اعلام وفاداری کرده است. با وجود قدرت‌های افسانه‌ای اون سنگ جبهه‌ی ما هیچ شانسی برای پیروزی ندارد. به من این ماموریت داده شده است که با کمک شما این سنگ را نابود کنیم.

پیدا کردن عدد طلایی !! برای قبولی در آزمون استاد دالی، شما و گروهتان تنها ۶۵ دقیقه زمان دارید

تمامی بچه‌ها قبل خودکشی میگفتن ما آن‌ها رو میبینیم ولی کسی حرفشان را باور نمی‌کرد …

شما از دست دختر جن زده هتل به امید رهایی فرار کردین و به جنگل که رسیدین همدیگه رو گم کردین، حالا یه جای امن همدیگه رو پیدا کنید.

شما در مسیر مسافرت در کنار جاده هتلی می بینید و برای اقامت یک شب وارد این هتل می شوید . . .

طبق نقشه دوستتون و بعد از صحبت های زیاد، تصمیم به دزدی از گالری رامین ربیعی گرفتید.

داستان خانواده pier یکی از مشهورترین خانواده های فرانسه است که دختر خانواده ایزابل همسر خود را به خاطر یک خیانت میکشد.

دو کمپانی به اسم های الفا و بتا تغییراتی را در حس بویایی، بینایی و شنوایی زندانی ها انجام دادند. شما قرار است برای نجات پروفسور ایوان که در زندان است به انجا بروید

روانشناس معروفی که شایعه شده هر کسی با هر مشکل روانی فقط چهار روز با شخص بیلدر تحت درمان قرار بگیرد کاملا به بهبودی میرسد.

داستان مردی است به نام ئاوات که سرایدار یک مهمانسرا در مریوان بوده. او به همراه فرزند کوچکش در خانه سرایداری زندگی می‌کرد و سرایدار اقامتگاه بوده بعد از مدتی متوجه حضور یک گروهک تروریستی در اقامتگاه میشه و سریعا به شما اطلاع میده تا به اونجا برسید و کمکش کنید

شما و همراهانتون برای اولین پرونده کاری بعد از اتمام دانشگاه به کاراگاه فیلیپ معرفی می‌شید… ماموریت شما اینه که وارد تئاتر متروکه مونالیزا بشین تا پرده از رازها و اتفاق‌هایی که پیش اومده بردارین…. .

من الان ۳ روزه توی طبقه -۱ هستم اینجا صدا‌های عجیبی میاد معلوم نیست این پایین چیکار دارن میکنن. این زندان طبقاتی لعنتی نفرین شدس. امروز قراره یه سری از اسیرهای جنگی روسی به این زندان فرستاده شن حتما اونا میتونن کمکمون کنن.

در داستان اتاق فرار واریانت آمده است: در جریان آزمایش بر روی یک نمونه نادر، استادِ پروفسور شما ناپدید می‌شود و ...

خوردن گوشت آدمیزاد همیشه حس خوبی رو برام تداعی میکنه یاد طعم گوشت بدن مادرم میفتم…

ریگان دختر ۱۲ساله خانم مک لی بازیگر معروف سینما دچار یه بیماری شده و کشیش تشخیص داده که باید مراسم جنگیری برگزار بشه. شما به عنوان کسایی که این مراسم رو اجرا میکنین دعوت شدین…

به دلیل مریضی نادر فرزندان یک خانواده کاتولیک که حساسیت شدید به نور دارند، زندگیشان با قوانین خاصی عجین شده است. به طوری که تمامی سیستم روشنایی خانه قطع و تنها نور خانه چراغ نفتی‌شان است. مدتی است که کابوس‌های مکرر و احساس حضور دیگران باعث شده تا به فکر خبر کردن کشیش بیافتند. شما در نقش این خانواده وارد بازی میشوید.

طمع کردن همیشه بدم نیست گاهی قسمت خوب اون لحظه‌ای هست که قدرت رو به رفاقت‌ها ترجیح میدی مهم این نیست که تو حاکم باشی، مهم اینه که تو رو دست حاکم، حکم کنی…

در داستان اتاق فرار ملک پدری آمده: میترسم از آقاجونم و محتشم باید همین امشب از این‌‌ خونه برم… آقا جون اسم اینجارو‌ گذاشته ((مُلکِ پِدَری)) آقا جون‌ هنوز نیومده اون محتشم دیوونه هم‌ تو‌ نونوایی هست من میرم سمت خیاط خانه آدرسش ته همین کوچه پس کوچه های اَسد آباده اَسد آباد-تهران.

فرزند نامشروع یک خانواده چهارنفره، شما را به عنوان دوستانی که از طریق فضایی مجازی باهم آشنا شده‌اید برای بازی به خانه‌ای قدیمی و ۴ طبقه‌ای در نارمک میکشاند تا یک شب را دور هم خوشبگذرانید….

دیگه راهی برای بقا در زمین وجود ندارد حالا باید به عنوان آخرین بازماندگان، توسط شرکت SE کره‌ی زمین را ترک کنید. آیا شانسی برای نجات نسل بشر وجود دارد؟

شما کارآموزان برج مراقبت فرودگاه شیراز هستید، که در یک روز بارانی با مه شدید به محل کارآموزی خودتان آمدید اما ...

نمیدونم خوابم و کابوس میبینم یا که بیدارم و دارم واقعیت رو تجربه میکنم. آخرین چیزی که یادم میاد بریدن رگ دست دوستام بود…

مردم شهر گاتهام در حال آماده شدن برای جشن سال نو هستن. وقتی که شهر پر از شادی و هیجان برای تحویل سال نو هست، جوکر هم در حال تموم کردن نقشه زیرکانه خودش در نزدیکی موزه شهره

دو هفته از اون روز میگذره، یه خواب راحت تو این مدت نداشتم تا میام چشمامو رو هم بزارم، کابوس میبینم از خواب میپرم کاش میشد همینجوری کابوس ببینم ولی هیچوقت از خواب بلند نشم، چون چیزی که الان دارم توش زندگی میکنم بدتر از کابوسه کمک؟ من به کمک شما نیاز ندارم، اونموقع که کمک میخواستم کجا بودید؟