خانهای که قصد ورود به آن را دارید خانه زوجی به نامهای مارال و هادی بوده است.
مارال دوزنده لباس عروس بود و هادی معلم. پس از مدتی زندگی در این خانه، آنها متوجه چیزهای عجیبی میشوند، صداهای عجیبی که اکثر شبها از زیر یکی از اتاقها به گوش میرسید.
به گفته برادر مارال: پس از مدتی مارال هر شب کابوس میدید، دختری در خواب او میآمده و از او میخواسته برایش لباس عروس بدوزد. کم کم حالت روانی او تغیر میکند و حرفهای عجیبی میزند، طی چند روز برای خودش لباس عروس میدوزد. بعد از اینکه بارها به روان پزشک مراجعه میکنند، یک روز تصمیم میگیرند پیش دعانویس بروند، اما از آن روز به بعد حال او روز به روز بدتر میشود و دیگر اثری از آن دعانویس هم پیدا نمیکنند. تا اینکه یک نیمه شب صدای جیغ او محله را پر کرد تمام همسایهها و پلیس وارد خانه شدند و دیدند وسط اتاق قبری کنده شده که درونش استخوانهای قدیمی انسان است هادی در حالی که چندین ضربه چاقو وارد بدنش شده بود، به قتل رسیده بود،
اما خبری از مارال نبود و پلیس هنوز ردی از او پیدا نکرده است. ورود به این خانه ممنوع است و هنوز کسی نمیداند چه بلایی سر آنها آماده شما به کمک برادر مارال که رد پی کشف راز قتل خواهرش است وارد این خانه میشوید تا پرده از راز آن بردارید…
بزودی …