داستان درباره پسری بنام جیسون ورهیزه
اون تو کودکی به جهت چهره عجیب و نا متعارفش از طرف بچههای هم سن خودش مسخره میشد
نهایتا تو یه روز جمعه مطابق با سیزدهم ماه میلادی مورد آزار واذیت دوستاش قرارگرفت و بعد اون رو داخل دریاچه کریستال انداختن تا غرق بشه
مادرش رو به اشتباه به عنوان قاتل دستگیر و اعدام کردن
جیسون که در واقع غرق شده و طبیعتاً باید مرده باشه، هر روز جمعه سیزدهم هر سال به ندای مادرش دوباره از دریاچه کریستال بیرون اومده و از مردم انتقام میگیره
این تنبیه جز سلاخی و کشتن تعدادی انسان بیگناه که اطراف دریاچه اردو میزنن نیست
از اقبال بد، شما بطور ناخواسته در نزدیکی دریاچه کریستال اردو زدین و با این کار به مرگ خودتون نزدیک شدین…
بزودی …